- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل میبرد عاقل و دیوانه محکوماند، آری چشم تو هم ز مجنون میبرد دل، هم زِ عاقل میبرد »اهلبیت نور» هستید، «آسمان وحی» ها! »جامعه» ما را به شرح این فضائل میبرد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل میبرد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل میبرد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشکهایت عشق را تا آن مراحل میبرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
اَلـمِـنّـةُ لـلّـه کـه نـامـت شــده هــادی منّت به محـبانِ خود از جود نهـادی حـقّـا که گل فـاطـمه، فرزند جـوادی این است نشاط و شعف و برکت و شادی سکان هدایت به کفِ هر که خدا داد از روز ازل قـرعه بـنـام عـلی افتاد ما گم شده بودیم، تو رخـسار نمودی دل را به نگاهی ز همان غمزه ربودی ما را به ره عـشـق گـرفـتار نـمودی آغوش به احبابِ خود از مهر گشودی با فـطرتِ مـؤمن به تو دادیم سلامی والله امـامـی تو، امـامـی تو، امـامـی ما از رخ ماه تو به خورشید رسیدیم از پـرتو مهـر تو به تـوحـید رسیدیم در نـور ولای تو به تمجـید رسیـدیم با مدح تو بر نابترین عـید رسـیدیم یعـنی تو هـدایتـگـر دلها به غـدیـری فرزند امـیـری و به میـخـانه امیـری ای منطـق تو شرح مـعـمّایی حـیـدر تـفـسـیـرگـرِ خـطـبـۀ غـرّای پیـمـبـر هم خیر کـثیری تو و هم معنی کوثر والله تو هـسـتی دهـمین حجّـت داور مـا مِـی زدۀ خُــمّ غـدیـریـم ز هـادی هـنگـام سـحـر باده بـگـیریم ز هادی ناب است عجب از تو احادیث و روایات تـأویـلِ حکـیـمانۀ هر سـوره و آیـات رفتار تو گـفـتار تو در باب زیارات این است که ما بر تو نمائیم مباهات بـا جـامـعـۀ تـو بـشـِنـاسـیـم عـلـی را بـا مـتـن غـدیـریّـه سـپـاسـیم علی را ای معرفت از علمِ تو سرریز علی جان دریای معارف ز تو لبریز علی جان گوشِ دلِ ما بر سخنت تیز علی جان لحنِ تو خوش آهنگ و دلاویز علی جان آهـنگ نـماز تو برَد هـوش ز سرها بس راز و نیاز تو برَد هوش ز سرها ای سوز و گداز تو پر از نغمۀ معراج آگاه تو هـستی ز سـراپـردۀ مـعـراج هم آگهی از خنده و هم گریۀ معراج زیباست که ما را بدهی هدیۀ معراج آن هـدیه، به آوای جلی حـیدر کرار دلدار عـلی، یـار عـلی، حـیدر کرار هر جا که به معراج شده منزل احمد دیده ست جلوتر ز خودش جلوۀ سرمد دیده ست علی را همه جا هست مؤیّد یعنی که عـلـی هست جلـودار محـمد آری بخدا مقصد و مقصود علی بود روزیکه نبود آیـتی از بود عـلی بود این است تـجـلیِ هـدایت به دو عـالم هادیست که بر ما بدمَـد روح دمادم با نام عـلی جـلـوه کـند آن شهِ اعـظم این است وفـا و کـرم و جـودِ مـسـلم آرامِ دلِ فــاطــمــه، آرامِ دلِ مـاسـت ایام به یُمنَـش همه بر کامِ دلِ ماست ما شـیـعـۀ اِثـنـی عـشرِ آل رسـولـیـم فـرمـانـبـرِ فـرمـانـدهیِ امـرِ بـتـولـیم با لطفِ چنین مادری از لطف قبولیم تا خون به رگِ ماست، سرِ عهد و اصولیم مـائـیـم هـدایـت شـدۀ مـنـبــر هــادی شـیـعـه شدۀ دستِ هـدایـتـگـر هـادی تا پای چـنین منـبر پُـر فـیض گـدائیم هـم نـوکـر آل عـلـی و عـبـد خـدائیم هم زائر با مـعـرفت کـرب و بلائـیم آری بخـدا خـونجـگـرِ خـون خـدائیم خونیکه به گودال از آن حنجره میریخت خونیست که از چشمِ حرم یکسره میریخت ایکاش که زینب تهِ گـودال نـمیدید جـسـم پـسر فـاطـمـه پـامـال نـمیدید بر کـشـتنِ او ایـنهـمـه اقـبال نمیدید او را ز رمق رفته و بیحال نمیدید ایکاش نمیدیـد سری بر سرِ نـیـزه خواهر چه کند نالۀ خود در برِ نیزه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باز هم سجده به پای سنگها و چوبها باراله ها پـس کجـا رفـتـنـد آدم خـوبها إهدِنـا را قوم أنـعـمـتَ عـلـیهـم گـفـتهاند منکر هادی وَلا الضّالینتر از مغضوبها ای مـیــان دفـتــر آشــفـتـۀ تــاریـخ گــم سالها در جستجویت ابن شهرآشوبها یک مرید آستانبوس تو شاه عبدالعظیم عاشـقـان دیگـرت ایّـوبهـا یـعـقـوبها باز هم بزم شراب است و تعارف میکنند سوی دریای طهارت جامی از مشروبها وای بر ما که امام خویش را نشناختیم ورنه این آبی است در دستان هاونکوبها بعد از این صحن تو و مژگان چشمان ترم خاک کفش زائران عشق است و این جاروبها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دهـمـیـن چـشـمۀ جـوشـنـدۀ این آبـادی آیـۀ نــورٌ عـلـی نــور، حـدیـث شـادی چارمین نام علی، صبر و وقار علوی خلق و خوی رضوی، معرفت سجادی هرکه گمراه شد از عشق، «فلا هادی له» هرکه دنبال شما بود، « و انت الهادی» کیشـود مـژدۀ قـد قـامت فـرزند تو را جـبـرئـیـل آرد و آیـد بـه مـبـارکـبـادی ای که بـاران به اشارات شما میبـارد تشنه لب چشم به راهند هزاران وادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای دهـم حـجّـت خدای ودود هـادی مـلکِ خـالـق مـعـبـود آفــریـنـش یــم عــنــایـت تـو هــادیـان بـنــدۀ هــدایـت تـو حـلـمها لالـهای ز گـلـشن تو علمها خوشهای ز خرمن تو منجـلی در تو نـور کل علوم هـمۀ حُـسـن چارده معـصوم چشم دشمن به لطف و رحمت تو مـتـوکّـل حـقــیـر عــزّت تـو ابرِ بـارنده فـیضی از جامت شیـرِ درّنـده در قـفـس رامت جامعه سطری از عبارت تو انــبــیـا عـاشـق زیــارت تـو در خـراسان، مدیـنه، سامـرّا نجف و کاظمین و کرب و بلا زائـرین هرکجا که مهـمـانند جـامـعه با دم تو میخـوانـنـد ای تو ابـن الـرّضـای دوّم ما در امـامـان عـلـیّ چـارم مـا بـه مـزار مـطـهّـر تـو سـلام به عروس و به خواهر تو سلام زده بر سـر هـوای سامـرهام خـاک پــای گـدای سـامـرهام ســامـره آفـتـاب ســیـنـۀ مـن کـربـلای مـن و مـدیـنـۀ مـن سامره شهر نور، شهر شرف سامره باغی از بهشت نجف سامره در زمـین بـهـشت اله آسـمان دو آفـتـاب و دو مـاه تو عـلـیّ عـلـیّ و فـاطـمهای تـو چـراغ هــدایـت هـمـهای به دعـای تو سنـگ گـل آرد بـه ولای تـو ابــر مـیبــارد ذکر حق چیست؟ ذکر خیر شما کیست میزان حق به غیر شما؟ بـی دمـت آدمـی نـمـیمــانـد بـه خـدا عـالـمـی نـمـیمـانـد طایر وحی از تو دانه گرفت در ریاض تو آشـیـانه گرفت یــم جــود و فــتــوّتـیـد شـمـا اهـل بـیـت نــبــوّتـیــد شــمـا چشم دل بیچراغتان کور است شاهد من «کلامُکم نور» است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای آنکه هـسـتیام شـدهای از قـدیمها ای عاشقِ تو حـضرتِ عـبدالعـظیمها تـاریـکـیِ جـهـانِ مـرا نـورِ مُـطـلـقی ای جان فـدایِ رویِ تو یا ایهـا النـقی در گوشه گـوشۀ همه عـالَـم نوشتهاند بنگَر که در متونِ کُهـن هم نوشتهاند : ازبس که سبکِ بَخشش و لطفَش جوادی است گاهی تـوکلِ مُـتـوکِـل به هـادی است بیشک همیشه بخششِ تو عاری از چِراست ثروت همیشه نزدِ گدایانِ سامـراست ای خاکِ پـات سُـرمۀ چـشـمِ امـیـرها سَـر مینـهـنـد پـای قـدومِ تو شـیـرها بعد از تو بس که دل به تو حسِ نیاز کرد صوفی نهاد دام و سَـرِ حُـقّه باز کرد یک عده با تو گرچه کمی هم قبیلهاند در پُشتِ دین و اسمِ شما غرقِ حیلهاند بـیـزارم از تـمـامیِ اربـابهای شهر دلخـسـتهام ز جعـفـرِ کـذابهای شهر با سیبِ سرخِ حیله همه ناتـوان شدیم ننگـا به ما که آدمکِ این و آن شـدیم از بس که خیری از همه عالم ندیده است این جامعه به جامعه خواندن رسیده است آقـا؛ پـدر بـزرگِ گُـلِ آخـریـن تـویی یعنی برای خـواندنِ او بهـترین تویی تا از قـفـس تمامِ جـهـان را رهـا کنی باید خودت برای ظهورش دعـا کنی با یک دعای خود غم ما را مَحار کن با یک دعای خود دلِ ما را بهار کن بیتو بـهـار قـسـمـتِ مـردم نـمیشود هادی اگر تویی که کسی گُم نمیشود هادی شدی که بر همگان سَر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما هادی شدی که جَلدِ غـمِ سامـرا شویم هـادی شدی شما که کـبـوتر شویم ما گمراه شد هرآنکه از این طایفه جداست هادی شدی که پیـروِ حـیـدر شویم ما هادی شدی که که فاتحِ دلها شوی و بعد از عاشـقـانِ فـاتـحِ خـیـبـر شـویـم مـا هـرکس غـلامِ خانِ شما شد امـیر شد هادی شدی که خود همه دلبر شویم ما هادی شدی که در همۀ کوچههای شهر از بـانـیـانِ روضـۀ مــادر شـویـم مـا زخمِ زبان زدن به تو جور است دائماً وقتی که هم علی شدهای هم ابالحـسن آه ای امـامِ شاعـرِ ما شـاعران سـلام ای چارمینِ علی! گُلِ حیدر نشان سلام ای نــامِ دلــبــرانـۀ تـو ذکـرِ نـابِ مـا یک قطره از غدیریهات شد شرابِ ما گفتم شراب و ذهنِ من انگار پَر کشید هی جرعهجرعه روضۀ سَر بسته سَرکشید دنیای شعر و شاعـریام بیشراب باد بَـزمِ شـرابِ دفـتـرِ شعـرم خـراب باد شعرم به سَر رسید و به پای تو اشک ریخت وقتِ گریز شد به کجا میتوان گریخت؟ دندان گرفتهام به جگر! روضهخوان بَس است تنها برای کشتنِ ما خیزران بس است ای کـشـتۀ حـسـادت دنـیا حـسین جان ای تشنۀ مُـقـطَع الاعـضا حسین جان
: امتیاز
|
ترجمه موزون چهار حدیث از امام هادی علیهالسلام
از لطف نسـیم، گـل شود گـلگـونتر زیـبــاتـر و دلــربـاتـر و مـوزونتـر قَالَ الهَادِی علیهالسلام: اُلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّيَادَةَ مِنْهَا بِالشُّكْرِ عَلَيْهَا. امام هادی علیهالسلام فرمودند: برای نعمتها، همسایۀ خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید .نزهة الناظر ص۱۴۳ ******************* جانـا! به فـروتـنی، گر ایـمـان داری یـا مـیـل بـه رفـتـار کـریـمـان داری قَالَ الهَادِی علیهالسلام: اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ. امام هادی علیهالسلام فرمودند: فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند .الكافی، ج۲، ص۱۲۴ ******************* از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب یعنی: ز هـوایِ نـفـس، یـاری مطلب قَالَ الهَادِی علیهالسلام: رَاكِبُ الْحَرُونِ أَسِيرُ نَفْسِهِ وَ الْجَاهِلُ أَسِيرُ لِسَانِهِ. امام هادی علیهالسلام فرمودند: کسی که سوار بر مرکب چموشِ هوی و هوس باشد (انسان دنیاطلب) اسیر نَفْس خود است و فرد نادان، اسیر زبان خود. نزهة الناظر، ص۱۳۹؛ أعلام الدين، ص۳۱۱ ******************* تا دل به سپاس میسپاری ای دوست از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست قَالَ الهَادِی علیهالسلام: اَلشَّاكِرُ أَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِي أَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لِأَنَّ النِّعَمَ مَتَاعٌ وَ الشُّكْرَ نِعَمٌ وَ عُقْبَى. امام هادی(علیهالسلام) شخص شکرگزار به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمت، کالای دنیا است و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.تحف العقول، ص۵۱۲
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
تو از تبـار بهـاران، تو از سلالۀ رودی تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی تویی شکوه بهـار و به پیـشگـاه تو دارد جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی به صدر «جامعه» خود به اَلسّلامُ علیکی تـمام پنجـرهها را به سوی بـاغ گـشودی کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش به یک اشاره دل از هرچه شیر بُرد تو بودی اگرچه سامرهات را حصار کرده شب اما میآید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
بـر پـایـه اصـول را بـنـا بـایـد کرد بـر هــادی راه اقــتــدا بــایـد کــرد پیش از نجف و قدم به وادی غدیر تـعـظیم به سوی سـامـرا بـایـد کرد ***** قاسم نعمتی ***** ای صاحبجامعه، کـبـیرت خواندم در هر دو سرا شاه و امیرت خواندم ***** مرتضی محمد پور ***** زیبنده ترین سخن کلام هادی است حیرت زده خلقت از مقام هادی است امـضـاء بـرات ســامــرا در گـروه ذکر صلـوات بر امـام هـادی اسـت ***** سید مهدی حجازی *****
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
با تو معنا میشود هم غصهها؛ هم شادیام مـن پُـر از دلـدادگیهـای امـامِ هــادیام ای امامِ جامعه!؛ ای ذکرکم فیالذاکرین! کاش یک جرعه از آن جامِ ولا میدادیام بیتو این دل؛ دل که نه، ویرانسرای من شده با نگـاهـت این خـرابی میشود آبـادیام عشقِ من عشقیست ناب و ساده و با سابقه منشأ این عـشق هم دل بسـتنِ اجـدادیام روز و شب در وادیِ جرم و خطا غوطهورم پس خودت تضمین کن از شَرِّ گنه، آزادیام با نگاهت واژهها در شعر تابان میشوند ورنه من یک شاعـرِ بیادعای عـادیام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
چون ندارد با کسی کاری گدای سامرا میکـند بر خـلق سـالاری گدای سامرا ده برابر بیـشتر از پیش عاشق میشود چونکه دارد مثل تو یاری گدای سامرا با محبّت عادتش دادی به احسان٬ آنچنان کم نـدارد قـدر دیـنـاری گـدای سـامـرا هیچ فرقی نیست بین سرشناس و ناشناس نام خود کافیست بگـذاری گدای سامرا دستْ خالی تا کمر خم شد یقین کردم که هست آشـنا بـا رسـمِ دربـاری گـدای ســامـرا با مفـاتـیح ٱلجنان در هر فـراز جامـعه چشم هایش میشود جاری گدای سامرا
: امتیاز
|
رباعی هایی در توصیف زیارت جامعۀ کبیرۀ امام هادی
در جـامـعـۀ کـبـیـره انــوارِ خــدا گــردیـد هــویــدا ز درِ بـیـت ولا ***************
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دست من وعطایت یا هادیالمضلین جـان هـمه فـدایت یا هـادیالمـضلین هرسو روم به عشقت بیطاقت و قرارم قـربان سـامـرایت یا هـادیالمـضلین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
خـورشـید سامـرا و کـریم جهان تویی ما را بـده پـنـاه، که کهـف امـان تـویی هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس گـم گـشـتهایم و مشـعـلۀ کـاروان تویی کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک مستی فـزای جان و دل عـاشـقان تویی جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست جـدّ امـام عـصـر و ولـی زمـان تـویی با "جامعه کبیره" سلامـم شنـیـدنیست مهـمـان هر امام شـوم، میـزبـان تویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شیعه را انفاسِ تو غرقِ سعادت میکند «جامعه»هر عاشقی را با ولایت میکند «جامعه» یعنی که مجموعِ زیارتنامهها ما که نه! صاحب زمان آن را قرائت میکند معـرفـت آمـوخـتم در مکـتبِ الـفاظِ تو نامِ زیـبـایِ تو دنـیـا را هـدایت میکـند واژهها در محضرت سر را فرود آوردهاند جملهها در پیشت احساسِ حقارت میکند «یا علی ابن محمّد» دهـمین آئـیـنه دار زیرِ چترِ مهرِ تو سائل سـیادت میکند زادۀ بابُ الحـوائج، جـانِ بابایت جـواد نـوکـرت دارد تـمّـنـایِ رفـاقت میکـند یک براتِ سامرا میچسبد ای ابنُ الکرم بار را بسته گـدا، قـصدِ زیارت میکند تا به کی دلواپسی تا کی خُماری؟ لطف کن با زبـان بـیزبـانی دل شـکـایت میکند کی رسم بر مرقدِ شش گوشهات در سامرا لطف و الطاف شما آخر عـنایت میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
اگر رزق من سامرایی نمیشد نـصـیـبم مـقـام گـدایـی نمیشد اگر قـابـلـیـت نمیداشت قـلـبم ز چشم کریمت عطایی نمیشد به اذن تو سجاده را پهن کردم لب من که وا به دعایی نمیشد یقـینا اگر مادر تو نمیخواست دل من بـرایت هـوایی نمیشد اگر که ضریح تو جلوه نمیکرد ز باغ جـنان رونـمایی نمیشد شبـیه جهـنم جهان بود اگر که به نور رخت روشنایی نمیشد تو در جامعه شرح توحید دادی که بیجامعه دل خدایی نمیشد اگر آن زیارت نمیمـاند از تو دل عـارفی کـبـریـایی نمیشد و هر سالکی سیر کامل نمیکرد اگر از تو این رهگشایی نمیشد کـلـیمانه مداحی خویش کردی تو را بهتر از این ثنایی نمیشد شما مـهـبـط نـور وحـی الـهید بشر بی شما رهـنمایی نمیشد شما معدن رحمت و گنج علمید نبـودیـد، دنـیا که جایی نمیشد چو ویرانه میشد، لجن زار میشد یقین غیر ظلمت سرایی نمیشد شما باب ایـمان و سرّ خـدائـید خدا میشدید حق چو آیینه میشد نـبـودیـد اگـر که پـنـاه خـلائق از این تنگناها رهایی، نمیشد اگر در سـقـیـفه خیانت نمیشد به فرزند زهـرا جفایی نمیشد نمیشد تعارف به او جامی اصلا در آنجا چنین ماجرایی نمیشد خدایا چه میشد که از زهر، قلبش جوادی نمیشد، رضایی نمیشد به دنبال مرکب پیاده نمیرفت اسـیـر مسـیـر بـلایـی نـمیشد چنین که شده زخم پاهایش، ای کاش دگر دختری پاحـنـایی نـمیشد دل شب پی نـاقـهای در بیابان ز سیلی شکسته صدایی نمیشد دگـر آبـروی رقـیـه نمیرفـت اگر احتیاجش عصایی نمیشد ائـمّه اگر به شـهـادت رسیـدند یکی مثل آن کـربلایی نمیشد همه لااقل یک کفن داشتـنـد و تـنـی دفـن با بـوریایی نمیشد و یا پیکری زیر پایی نمیماند سری قاری نـیزههایی نمیشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نگاهت در مسیر کهکشانها ماندگار وسعت دستان تو بر سایه بانها ماندگار میشود ثابت به من در هر فرازِ جامعه نام تو بین هـمـه خـطّ امـانهـا مانـدگـار ما گدای سامرایت! سفـرهها از لطف تو پهن خواهد شد! در آنها آب و نانها ماندگار شک ندارم از کـرم آباد چـشمانت هنوز باغ آباد است و شوق باغـبانها ماندگار چونکه همنامِ علی خواندت پدر، شد تا ابد أشـهـدُ انّ عـلـی بـیـن اذانهـا مـانـدگـار فعلتان خیر است و احسان عادت هر روزتان تا ابد هستـنـد آری مـهـربـانها ماندگـار سائل آمد پشتِ در وقت سحر، حین غروب اینچنین پایِ حرم شد آسـتـانها مانـدگار رفت با دستانِ پُـر بیآنکه بشناسد تو را میشوند اینگونه بینام و نشانها ماندگار ده چراغِ عرش روشن! أنتَ هادیَ ٱلاُمم آیههایت هست در شمس و دخانها ماندگار سامـرا با عـشق تو آباد خـواهد شد ولی حرف تو این است باشد جمکرانها ماندگار!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلبـر تو باشی بایـد از دلبر بخـوانم شرک است اگر نام کس دیگر بخوانم رفـتم به کُـرسی ادب تکـیـه کـنم تا مدح تو را از روی آن منبر بخوانم قرآن به روی چـشمِ جانم باز کردم تا اینکه معـنـای تو را بهتر بخوانم باید که تـأویل تو را ” حـیدر” بدانم یا اینکه در تفسیرت از کوثر بخوانم وقـتـی ولـیالله و عـیـن الله هـسـتـی ابن الصفا ابن السخـا ابن الکـریمی برگ خلاصی از منیّت از جهـیمی در عقل و روح و جسم ما با ما سهیمی هادیّ جانهایی هدایت را زعـیـمی با گنبدت خورشید را هم محو کردی با صحـنهـایت بـانـی دارالنـعـیـمی وقتی که تو مولای شاه عبدالعظیمی هم سامرا هستی و هم در ری مقیمی در جان ما بر مسـند عـزّت نشستی ما را هـدایت بینهـایت کردهای تو اصلا هـدایت را هدایت کردهای تو شاهی و تخت شاهیات قدری حصیر است بر تکهای از نان کفایت کردهای تو بـا زنـدگی خـویـش قــرآن خــدا را یک دور، از اول حکایت کردهای تو از عرش بالاتر زدی ای حامل عرش آنقدر که در خود درایت کردهای تو بابا بـزرگ مـهـدی زهـرا نـگـاهی ای دل اگـر امـسال سامـرّا نـرفـتی یعنی که پائـین مـاندی و بالا نرفتی ای قطره از چه در پی دریا نرفتی؟ بیـچـاره… زیر سایۀ طـوبا نرفـتی تا کربلا رفتی و برگشتی به خانه؟ پَـر زد دلت تا سـامـرا اما نـرفـتی؟ یک جای کارت لـنگ میـزد که آقا برگ بـراتت را نـزد امـضا نرفتی من دوست دارم تـا به سـامـرّا بیایم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
فـیـض مـدام، سـلـســلـۀ نــورِ دائـمـی پـور جـواد ابن رضـا سـبـط کـاظـمی تا پـایۀ امامت و دین از تو قـائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
طلوع صبح میپرد دو پلک من برای تو دلم عجـیب میکـند هـوای تو، هـوای تو و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال میشود و چکـه چکـه میکـند به راه آشـنـای تو اگر چه تا به حال من ندیـدهام رخ تو را ولی چه ساده میرسد به گوش من صدای تو فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب میشود همین که گریه میکنم دوباره پا به پای تو چه شاعرانه میشود اگر شبی دو چشم من نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو سوال بیجواب من پر از نیاز و خواهش است شود که بوسهای زنم به خاک سامرای تو؟! عجـیب غـصهای شده نـبـودنت مـیان ما عجیب قصهای شده دوباره ماجـرای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قـلـم به سمت شکـوهـت قـدم قـدم آمـد به سمت دفـتـر شعـرم خـود قـلـم آمـد دوبـاره حـس ســرودن گـرفـتـهام آقـا و بـا اجـازۀ دسـتـت بـگـو... دلـم آمـد هنوز مرقـد تو سامـرای عـشاق است بدون عـشق مگـر میشود حـرم آمد؟ میان مـسجـد اعـظم، گـدای سامـریام و جامعه، شب جمعه، چه با کـرم آمد اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها حـریم حرمت تو قـابل شکـستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهرۀ تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکـلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهرۀ نورانی تو را میدید درون چشمۀ قلبش غدیری از خم داشت چقـدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیـشه این مـتوکـل سرِ تـوهّـم داشت اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها
: امتیاز
|